لحظات



دیده ام همکارهای خانمم  توی سرویس یا مثلا توی رستوران مدام درحال صحبت باهمدیگرهستند یا حتی دوتا همکاری که تمام روز باهم توی یک اتاق کارمیکنند تا لحظه اخر حرکت سرویس ها باز باهم حرف میزنند وبعد که سرویس تکانی خورد و خواست حرکت کند هرکدام بدو بدو به طرف سرویس خود میروندبرایم همیشه جای سوال است که ازچه حرف میزنند خسته نمیشوند من با همکارام جز در موارد اورژانسی حرف نمیزنم وخوشحالم که ماهیت کارم یکجوری است که با دستگاه سروکار دارم نه با ادمهای حراف وحوصله بر گاهی یک روز تمام توی اداره هستم و تمام واژهایی که به کار برده ام بیشتر از ده تا نمیشود انهم درحد سلام احوالپرسی 

دیروز خانمها توی باشگاه فقط صحبت میکردند وقهقهه میزدند با ارایش های سنگین با ناخنهای کاشت و دماغ عملی و موهای بلوند وسشوار زده اه اه دلم میخواست حداقل میفهمیدند با صدای بلند حرف زدن چقدر از جذبه یک زن میکاهد 



پارسال کتاب ملت عشق الیف شافاک را خوندم کتاب زیبایی بود والان کتاب کیمیا خاتون سعیده قدس را دارم میخونم وبرایم جالب است شناختن شمس ومولانا که اینقدر عارف و اهل دل بودند و شعر گفتن ومثنوی سرودند اما کیمیا را مولانا به زور شوهرمیدهد وشمس شصت ساله دختر نوجوان را میکشد باورش سخت است مولانا که  خداوندگارش میخوانند وشمس که از جایگاه برجسته و والایی برخوردار است چنین جنایتی انجام میدهند.زندگی اندرونی و کسالت بار کیمیای زیبای چشم ابی در قونیه هفتصد پیش خیلی زیبا روایت شده با خواندن این رمان قونیه را دیدن در لیست آرزوهایم قرار گرفت .چند کتاب دیگر در مورد مولانا وزندگی اش توی لیست خرید کتابهایم هست و در اولین فرصت میخرمشان.

دیروز به یک باشگاه زنگ زدم خوشبختانه تایم بعد از ظهر برای خانمها داشتن از هفته دیگه میرم وثبت نام میکنم .دلم میخواهدبدوم و دلم کشش های لذت بخش میخواهد که به عضلاتم بدهم.

امروز اضافه کارهستم و تعمیرات اساسی شرکت هنوز تمام نشده و فعلا کارمون سبک هست از هفته دیگه که سیستم میاد سرویس وراه اندازی داریم کارمون ساخته است.


از امروز کلاس های اسکیت پسرک شروع میشود واز انجا که روزهای فرد پدرخانه میرود باشگاه کلاس های پسرک را روزهای زوج هماهنگ کردیم با مربی اش .کلاس اش نیمه خصوصی است و ماکزیمم  چهار نفر خواهند بود مربی اش هم همان مربی پارسال است من امروز را باپدر وپسرک میروم اما از چهارشنبه میروم کلاس یوگا یا توی خونه خودم ورزش میکنم توی اون دوساعتی که نیستند .

هوا سرد شده و زیر صفر است وازدیشب باد شدیدی میوزد دیروز بذرهایی را که اینترنتی سفارش داده بودم رسید تربچه وریحان وچغندر وهویج و آفتابگردان وذرت  و خیارهارا کاشتیم با پدر خیلی حس قشنگیست عاشق خاک هستم ودستهایم وقتی بوی خاک میدهندهیچکس اندازه من نمیتواند از خاک و گل و رویش آنها لذت ببرد دوتا رز زیبا و یک شمعدانی وپیچ امین الدوله گرفتم برای باغچه کوچک جلوی ساختمان و کاشتم شان پیچ های امین الدوله خوش بو و خوش عطرند بیست سال پیش در شهری بودم که بادهایش تمامی نداشت بادهای سرد واستخوان سوزش وگزنده اش اما پارک جنگلی پشت خانه پراز پیچ امین الدوله بود که درپیاده روی های عصرانه چندشاخه باخودم میاوردم و ازبویشان مست میشدم. 

بذرهای کدوتنبل و فلفل ها را کاشته ام در لیوان یکبارمصرف و منتظرم ریشه بدهند تا درخاک بکارمشان.

تعمیرات اساسی سالانه اداره هست و سیستم گرمایش قطع شده وهوا یکباره سرد شده وزیرصفراست یک هیتر کوچک اورده ام وکتری رویش گذاشته ام تا بلکه ازسرمای اتاقم کم شود اما بادشدید وسرد برف میاورد و من هی چای ونسکافه وشیر داغ میخورم تا دستهای یخزده ام گرم شود.


بیدار ماندیم تا سال تحویل شود دلمه را پدرخانه چند ساعت مانده به سال تحویل از مادرم گرفت .مادر چند بار زنگ زد وسفارش کرد که موقع تحویل سال دلمه روی. اجاق گاز باشدو بویش در خانه بپیچد.بله ما سبزی پلو با ماهی برای شب عید نداریم ما دلمه میگذاریم دلمه برگ مو تا بجوشد و فراوانی وبرکت بیاورد من اما به رسم پدر خانه سبزی پلو وماهی شکم پر هم گذاشتم دعای تحویل سال یادم رفت بعد تحویل سال دعا خواندم به پدر خانه گفتم کوتاهی وبد رفتاری هایم را درسال گذشته ببخشد وازش خواستم بامن مهربان تر باشد پسرک را بوسیدم پسرکی که ظهر خوابیده بود وبدخواب شده بود.

از سه فروردین هم سر کار هستم بله از دیروز صبح زود شش بیدارمیشوم و عصرها هم عید دیدنی و سرو کله زدن با پسرک.

دیشب ساعت دوازده بیهوش شدم دیکلوفناک خورده بودم چون تمام بدنم درد میکرد گلویم میسوخت داد زده بودم چرا؟پدرخانه با پولهای من میخواهد زمین بخرد و از مادرش م میگیرد و به مادرش میگوید استخاره کند مسخره است بهش گفتم برو معامله کن ضرر وزیان اش را من وتو میکنیم سودهم بکنیم مال خودمان است چرا با مادرت م میکنی؟آدم باید جنم و جسارت داشته باشد به کسی چه ربطی دارد با پول من میخری من هم میدانم وقبول میکنم به خدا اگر تمام پول هم برود من ناراحت نمیشوم عرضه اش را دارم ازصفر شروع کنم اما او انقدر مرد نیست میگوید من ضرر کنم سکته میکنم دوشب است که نمیخوابد و اخرش مادر بیمقدارش برایش استخاره میکند توی ماشین داد زدم گفتم چند بار ازت خواستم برنامه ی زندگی ام را به کسی نگی چرا تا کاری نکردی تمام شهر خبردار میشوند ادم باید مرد عمل باشد خودش برای خودش تصمیم بگیرد و پای تمام اشتباهاتش بایستد.

پدرخانه جنم ندارد پدرخانه دهن بین وترسوست واین عیب بزرگیست .خسته ام از داستان های تکراری .


سنجد وسمنو وسیر بخرم با سبزی برای ماهی شکم پر وسبزی پلو کارم تمام است سفره هفت سین راامسال درظرفهای سفالی که شهریور ازاصفهان خریدم میچینم روی بوف گرد سفره قلمکار اصفهان انداخته ام خانه ام تمیز است چندتا کار ریز وکوچک که دوساعت وقت نمی برد دستمال ماکارونی ودستمال ناژه را بردارم و با رایت دوساعت درخانه راه بروم کارتمام است مبلها را میدهم پدرخانه دستمال بکشد تورخیس با محلول رقیق شامپو فرش میخواهم بروم بازار بروم اما امسال بازار رونق سالهای قبل را ندارد امسال کمر مردم زیر سنگینی این گرانی شکست مردم مثل ارواح سرگردان در بازار میگردند دلم برای آنهایی که با دوسه تا بچه قد ونیمقد میایند خرید میسوزد اجناس بنجل جنسهای چینی اشغال لباسهای ارزان سرای حیدر ویوسف را روی سرمیبرنداین روزهای بی برکت همه در حال خریدند پول میدهند وآبرو میخرند.من از خرید و روزهای دم عید خاطرات خوبی ندارم مادرم نزدیکهای عید با پدر دعوای شان میشد سر اینکه به کی چقدر عیدی بدهند سر اینکه پدر بی تفاوت به موجودی یخچال اویزان میهمانان نوروزی میشد ونگه شان میداشت برای شام ونهار سر اینکه پدر میوه را به زور در حلق میهمانان میکرد ومادرشام عید نمیپخت و لباس عوض نمیکرد وغمگین ترین مادر دنیا در شادترین روزهای سال بود.

هوا یکدفه سرد شد باد سردی میوزد ازصبح پسرک با فرستادن حرفهای م ادر قش میخواهد به من اسمس بزند مادر قشنگم زود بیا ومن دلم میرود برایش.


هفت سال پیش بادست خالی وکلی قرض وقوله این خانه راخریدیم از هزارجا وام گرفتم اندک طلاها و سهام ها وفرش های جهزیه ام را فروختیم  خانه خالی بود شیرالات و کابینت وکمد وپرده و.هیچی نداشت خوب من باردار بودم رفتم جنوب تازه درسم راتمام کرده بودم وپدرخانه که هنوز نمیدانست پدرشده دانشجو بود خدا میداند برای تجهیز این خانه چقدر سختی کشیدیم تا خانه شبیه خانه شود توکل کردم به خدا توی دلم چراغی روشن بود چک مینوشتم برای پکیج وکابینت و.بعد پدرخانه دایم آیه یاس میخواند ومن بودم که امید میدادم پدرخانه از قرض ووام وچک وقسط میترسد درحالیکه همه این کارها را من میکنم همین یکماه پیش پنجاه میلیون وام گرفتم برای چی؟تا با اندک پس اندازی که داریم یک آپارتمان دیگر بخریم باز پدرخانه از دیروز که من خانه را دیده وپسندیده ام شروع کرده به دادن انرژی منفی نمیتوانیم اقساط پدر آدم را درمیاورد تجهیز خانه الان توی این وضعیت سخته و.

من اما همه چیز را سپرده ام به خدا زیاد سخت نمی‌گیرم با اینکه حیاط اختصاصی خانه را خیلی دوست داشتم میدانم که اگر مال ماهم نشود حتما یکی بهترش را پیدا خواهیم کرد.

پ.ن:پسرک از اول هفته خانه مادرم هست امروز بدون یونیفرم رفته است مدرسه .مادرگفت که هرکاری کردم نپوشید یونیفرمش را.


توی باغ گوجه و خیار وانواع سبزی و افتابگردان و ذرت وکدوتنبل و چغندر وفلفل کاشته ام بذر یک نوع فلفل تند وبامیه هم نشا کرده ام ومنتظرم کمی جان بگیرند تا بکارمشان.وسط هفته معمولا دوشنبه ها وجمعه ها میرویم باغ و به باغچه ها آب میدهیم پسرک دوتا بلدرچین هایش را هم توی قفس میبرد که اینبار یک تخم فسقلی توی باغ میان بوته ها برایمان گذاشت وپسرک ذوق کرده بود.راستی من وپدرخانه هفته پیش کشف کردیم که درخت. قدیمی پشت ساختمان بلوط است بلوط هایی که هنگام بیل زدن وکاشتن نهال ها دیده بودیم مال درخت خودمان بود من توی نت خواندم که ارزش اکولوژیکی هر درخت بلوط بالای دومیلیارد تومان است وکلی اطلاعات دیگر درمورد درخت زیبای بلوط کشف کرده ام.

پسرک را ثبت نام کردیم اول دبستان توی دبستانی که خواهرزاده ام انجا درس خوانده وچند قدم ان ورتر من دبیرستان را در آن خیابان تمام کرده ام.من به حس هایم اعتماد دارم با مدرسه قبلی تلفنی صحبت کردم پشت تلفن احساس بدی داشتم باتمام تعریف هایی که از مدرسه شنیده بودم بی خیال شدم و متمرکز شدم توی این دبستان اول زنگ زدم از صداو نحوه حرف زدن مدیرش و با قرارملاقات حضوری و دیدن مدیر مدرسه توی دلم گفتم اشتباه نمیکنم پسرک توی این مدرسه درس خواهد خواند دیروز باخودش رفتیم مدرسه مصاحبه کردند و تمام جوابها را با لحن کودکانه درحضور من وپدرش داد بردم حیاط مدرسه وکلاسش رانشانش دادم با گچ توی تخته اسمش را نوشت راستی یادم باشد سوالات وجوابهای پسرک را بنویسم جایی اولین مصاحبه اش بود .

پسرک به من میگوید موهایت را رنگ کن مامان سفیدی هایش دیده نشود.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جایی برای نــــــــرفتن هفت دریا.خیاطی،گلدوزی،بافتنی،روباندوزی،عروسک دوزی ... بیسیک مینو پلاس خريد و فروش فويل آلومينيوم گروه زبان انگلیسی متوسطه دوم آذربایجان غربی هر چی کی بخوای وب کتاب شاید فردا هپروت